حملهٔ اعراب به ایران به مجموعه حملاتی به امپراتوری ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از زمان ابوبکر شروع شده، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، بود. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو اسلامی شد و سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام که چندین قرن طول کشید، بود. از میان حملههایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کردهاند، حملهٔ اعراب بیشترین تاثیر را بر ایران گذاشت.
مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و نقطه شروع حملات اعراب به ایران ذکر کردهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره.
اندکی پس از وفات حضرت محمد، ابوبکر لشکری را جهت فتح عراق به سمت حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپس گیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. پس از نبرد قادسیه تیسفون (در جنوب بغداد کنونی)، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد. برخی مورخان ذکر میکنند که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به اینکه جنگ را به فلات ایران گسترش بدهد نداشت اما بدلایل مختلف از جمله ترس از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال ۶۵۱ میلادی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.
سه جنگ مهم بین مسلمانان و ایرانیان عبارتند است از: جنگ حیره جنگ قادسیه و جنگ نهروان
جنگ حیره:
جنگ حیره (به عربی: معرکة الحیرة) این جنگ در سال دوازدهم هجری مطابق با ۶۳۳ میلادی بین سپاه ایران و اعراب در حمله اعراب به سواد (عراق) به فرماندهی خالد بن ولید رخ دادهاست. محل این جنگ در نزدیکی حیره از شهرهای قدیم میانرودان است که در نزدیکی ۶٫۵ کیلومتری جنوب شهر نجف کنونی قرار گرفته بودهاست. این شهر پایتخت ملوک لخمی بود که آنها نیز خود فرمانبردار پادشاهان ساسانی بودند. این منطقه از مراکز مهم فرهنگی ایرانیان باستان بودهاست. این شهر همچنین از شهرها و استحکامات مهم مرزی ایران بود.
چنانکه ابن کلبی و بلاذری آوردهاند، خالد پس از جنگ الیس آهنگ حیره کرد. سپاه آزادبه در خارج شهر با سپاه خالد رویاروی شدند و خالد پیش از آن که به دروازهٔ حیره رسد، پسر مرزبان حیره را که برای دفع او رفته بود، مغلوب کرده و کشت. مرزبان حیره چون از قتل پسر آگاه شد، روی مقاومت ندید، از ناامیدی بگریخت. مردم حیره شهر را بستند و در قلعههای خویش آمادهٔ مقاومت شدند. خالد شهر را محاصره کرد و کار بر اهل شهر سخت شد. خالد بن ولید بفرماندهانش دستور داد که ایشان را به اسلام دعوت کنند، اگر پذیرفتند که خوب و اگر نه یک روز دیگر مهلت دهند. آنها نیز ایشان را به یکی از سه کار، اسلام، جزیه یا جنگ دعوت کردند. مردم جنگ را برگزیدند. بزرگان قوم که مسیحی بودند، به قلعههای خویش پناه جسته بودند و عامه را به جنگ میفرستادند، مورد نفرت و خشم عامه شدند. مردم هر روز در اطراف قلعهها جمع میشدند و از ضرورت صلح و تسلیم دم میزدند و کشیشان و راهبان فریاد میزدند که شما ما را به کشتن میدهید. عاقبت کسانی که در دژها بودند، دست از مقاومت کشیدند و حاضر به مصالحه شدند. قرار بر آن شد که اهل حیره جزیهای بدهند، سالیانه هشتاد و چهار هزار و به قولی دویست و نود هزار درهم، بر مسلمانان نشورند و از کار دشمنان هر چه آگاهی یابند به مسلمانان باز نمایند. صلح نامهای هم در این باب امضاء شد. در ماه ربیعالاول سال دوازهم هجری. خالد مژدهٔ فتح را با جزیه و هدایا به مدینه نزد ابوبکر فرستاد. این پول نخستین جزیهای بود که به مدینه فرستادند.
نبرد قادسیه:
در چهاردهمین سال هجری قمری برابر با ۶۳۵ میلادی یزدگرد سوم شهریار ایران، سرداری لشکر را به رستم فرخزاد واگذاشت. رستم در این وقت نایبالسطنه حقیقی ایران محسوب میگشت، و فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت
در همان احوال المثنی بن حارثه الشیبانی سردار عرب بواسطهٔ زخمی که در جنگ پل(نبردی که قبل از جنگ تیسفون رخ داده بود) برداشته بود، درگذشت. از سوی خلیفه عمر بن خطاب، سعد پسر ابی وقاص به جانب عراق مأموریت یافت و با زحمت زیاد سی هزار لشکر در سواد (عراق) گرد آورد. سعد پسر ابی وقاص در قادسیه خیمه افراشت و رستم فرخزاد از فرات عبور کرده، داخل سواد شده، مقابل لشکر عرب صفآرائی نمود. جنگ قادسیه در چهار روز متوالی دوام داشت. در آن روز به علت بیماری تب سعد پسر ابی وقاص قادر بر جنگ نبود و خالد بن عرفطه را مأمور این کار ساخت. پیش از آغاز جنگ، چهار هزار نفر از ایرانیان به سپاه عربها پیوستند و شرط کردند که پس از جنگ به هرکجا که خواستند بروند، با هر قبیله که خواستند همپیمان شوند و سهمی از غنائم ببرند. با شروط آنان موافقت شد و آنها در جنگ با سپاه ایرانیان شرکت کردند
این نبرد چهار روز ادامه داشت
در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ باد تند و سوزانی وزیدن گرفت و ریگ سوزان بر روی ایرانیان می زد چنانکه نمیتوانستند همدیگر را ببینند. اعراب در مرز و بوم خود با اینگونه گردباد آشنا بودند و بیشتر تاب و توان داشتند. رستم فرخزاد به ناچار به زیر پای شتری به سایه پناه برد. عربی به نام هلال بن علقمه که میدانست بار بر شتر درم و دینار است، با ضربت شمشیر بدون اینکه بداند زیر آن بار کیست، طناب آن را برید. لنگهای از بار قطع شده،روی رستم افتاد و از شدت سنگینی کمر رستم بشکست.رستم با همین حال خودرا در رود انداخت و بنای شنا گذاشت. عرب نیز که گویی او را شناخته بود، پشت سر او در آب جست و او را از آب بگرفت و ضربتی به پیشانی اش زد،سرش را برید و بر سر نیزه کرد. سپس روی تخت او رفت و بانگ بر آورد که، به خدای کعبه رستم را کشتم. با کشته شدن رستم، در قلب سپاه ایران شکست افتاد، عدهای راه هزیمت پیش گرفتند و عدهای دیگر همچنان در جنگ پای میافشردند و تا پای مرگ ایستادند.
از غنیمت هایی که در این جنگ عاید مسلمانان شد درفش کاویان نماد مهم ساسانیان بود و ساحل غربی فرات کاملا به تصرف اعراب در آمد
بعد از این نبرد نبرد دیگر بنام جنگ تیسفون رخ داد که مدائن پایتخت ساسانیان به تصرف اعراب در آمد و یزد گرد سوم از آن فرار کرد
غنایم بزرگ جنگ تیسفون:
تخت طلای خسرو و دوازده ستون مرمر، تالار عظیم و مخصوصاً سقف آن که برجهای آسمان را با ستارههای زرین مجسم ساخته بودند، باعث تعجب عرب شد.
فرش بهارستان که بهار خسرو نیز نامیده میشد را در یکی از تالارهای کاخ مداین یافتند که ۱۴۰ متر طول و ۲۸ متر عرض داشت و با جواهرات گرانبها، انواع گلها را در روی آن مجسم ساخته بودند. برگ گلها از زمرد وغنچهها از مروارید و یاقوت و جواهرات دیگر ساخته شدهبود.
در خزینه اسبی یافتند، از طلا دارای زین و لجام نقره و مزین به انواع جواهر، همچنین شتری دیده از نقره با کرهٔ آن از طلا. گفته شدهاست که در هنگام تقسیم غنایم به هر نفر از ۶۰ هزار جنگجوی عرب دوازده هزار درهم رسیدهاست.
بسیاری از خزاین را اهل تیسفون خود به غارت برده و راه فرار پیش گرفته بودند. این فراریان را اعراب تا پل نهروان دنبال کردند و بیشتر مالها را به غنیمت گرفتند و اشیاء بسیار نفیسی بدست آوردند. از جمله:
زرهها و شمشیرهای هراکلیوس قیصر روم، خاقان ترک، داهر پادشاه هند و زرهٔ بهرام چوبین و نیز سلاحهای پیروز یکم قباد یکم، هرمز چهارم و نعمان سوم. شمشیر نعمان سوم و شمشیر خسرو پرویز را پیش عمر فرستادند و شمشیر هراکلیوس را به یابندهٔ گنج بخشیدند.
سلاحهای خاص خسرو اول که عبارت از خود، زره واسلحههای زرین مروارید نشان.
تاج خسرو پرویز را نیز نزد عمر فرستادند و عمر تاج را در کعبه آویخت.
نبرد نهاوند:
جنگ نهاوند ، در روز پنجم ربیعالاول سال بیست ویکم هجری، برابر با ۲۵ بهمن ۲۰ خورشیدی و ۱۴ فوریه سال ۶۴۲ میلادی بین سپاه ایران و اعراب در حمله اعراب به ایران در نزدیکی نهاوند که در منطقهای کوهستانی واقع شده، اتفاق افتاد. جنگ نهاوند که اعراب آن را فتحالفتوح نامیدند یکی از مهمترین جنگهایی است که بین اعراب و ایرانیان اتفاق افتادهاست. ابن اثیر در خصوص علت این نامگذاری مینویسد «اعراب فتح نهاوند را «فتحالفتوح» نامیدند زیرا بعد از آن ایرانیان نتوانستند جمع شده و در برابر اعراب بایستند، و پس از این جنگ بود که اعراب سراسر کشور ایران را تصرف کردند و امپراتوری ساسانی فروپاشید.»
پادشاه ایران یزدگرد سوم که از مدائن گریخته بود و در شهرهای غربی ایران آواره گشته بود، تصمیم گرفت یک بار دیگر تمام قوای خود را تجهیز کند، تا مگر اعراب را، از مدائن و عراق براند و دست آنها را از تعرض به بلاد غربی، کوتاه نماید.[۵] از طرفی دیگر، پیروزی در این جنگ، میتوانست راه ورود اعراب را، به مناطق داخلی ایران هموار کرده و غنایم زیادی نصیب آنها سازد.
نهاوند شهر بزرگی بود، که در سمت جنوب شرقی استان همدان واقع شده و بین این شهر تا همدان ۱۴ فرسخ راه بودهاست. امروزه این شهر، میان چهار شهر بروجرد، همدان، اراک و کرمانشاه قرار دارد.
یزدگرد در سال بیست ویکم هجری قمری گماشتگان خود را از ری به خراسان، گرگان، طبرستان، مرو، سیستان، کرمان و فارس فرستاده، حکام را به جمعآوری لشکر تشویق و ترغیب نمود و به قولی که خالی از اغراق نیست، قریب یکصد هزار نفر در نهاوند گرد آمدند. نقشه آن بود که حلوان و تیسفون را فتح کرده، کوفه و بصره را که مهمترین سنگرهای عرب در آنحدود بود، تسخیر سازند.
گرد آمدن این سپاه انبوه در نهاوند، البته بار دیگر برای اعراب کوفه، خطر و تهدید بزرگی بود. بهمین جهت عمار بن یاسر که در این زمان، بنا بر مشهور به جای سعد بن ابی وقاص امارت کوفه داشت، نامهای به خلیفه نوشت و او را از این ماجرا آگاه کرد و در دفع این خطر از او کمک خواست. خلیفه که از این خبر سخت به وحشت افتاده بود، یک لحظه اندیشید که خود به تنهایی، آهنگ عراق کند، اما عاقبت از آن خیال بیرون رفت و نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی را که در آن زمان عهدهدار خراج استان کشتگربود، به امارت لشکر نامزد کرد. فرمان هم داد که از شام و عمان و بصره و دیگر اقطار نیز، قسمتی از سپاه اعراب به وی بپیوندند. نعمان با این لشکر از کوفه بیرون آمد و در جایی نزدیک نهاوند اردو زد. چند روزی دو لشکر مقابل یکدیگر بودند و جنگ و تلاقی روی نمیداد. آخر اعراب به دروغ آوازه در افکندند، که خلیفه مرده است و آنها قصد بازگشت دارند. با این حیله، ایرانیان را از سنگر بیرون کشیدند و در صحرا با آنها دست بجنگ زدند. جنگی که روی داد، سخت و خونین بود و سه روز طول کشید. نعمان در جنگ کشته شد. ایرانیان شکست خوردند و بسیاری فرار کردند. اهل نهاوند حصاری گشتند، اما عاقبت به صلح راضی شدند.
غنائم بیشماری بدست عرب افتاد و از آنجمله است دو صندوق بزرگ پر از مروارید، زبرجد و یاقوت، که شخصی در مقابل طلبیدن امان، آنرا به اعراب نشان داد. پس از نهاوند همدان بدست عرب افتاد.
جنگ نهاوند امید یزدگرد سوم را مبدل به یأس کرد، ولی این پادشاه ساسانی دست از مطالبه تاجوتخت خود برنداشت و تازنده بود، کوشش نمود تا شاید کاری از پیش ببرد، پس از اینکه خبر «جنگ نهاوند» به او رسید، از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان رفت، و در آخر در مرو اقامت گزید و از دولتهای همجوار کمک خواست. ماهوی حکمران ایرانی مرو با نیرنگ قراولان او را نابود ساخت و قصد کشتن یزدگرد را داشت. یزدگرد چاره جز ترک آنحدود ندید و در همان نزدیکی، بهقولی بدست آسیابانی، که طمع در جامهٔ زرین و فاخر او نمود، کشته شد. خانوادهٔ یزدگرد پس از مرگ او به چین پناهنده شدند.